جدول جو
جدول جو

معنی بخت آفرید - جستجوی لغت در جدول جو

بخت آفرید
(دخترانه)
آفریده بخت و اقبال
تصویری از بخت آفرید
تصویر بخت آفرید
فرهنگ نامهای ایرانی
بخت آفرید
(بُ)
یکی از مفسرین اوستا در عهد ساسانیان. (از خرده اوستاص 27). و رجوع به سبک شناسی بهار ج 1 ص 54 و 114 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بخت آفرین
تصویر بخت آفرین
(پسرانه)
آفریننده بخت و اقبال، نام پدر هیربد شهریار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از به آفرید
تصویر به آفرید
(دخترانه)
آفریده بهتر، به (بهتر، خوبتر) + آفرید (آفریده)، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر گشتاسپ پادشاه کیانی و خواهراسفندیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جفت آفرید
تصویر جفت آفرید
گیاهی با شاخه های باریک و کوتاه، برگ های ریز و تخم های شبیه حلبه که در غلافی به اندازۀ بادام جا دارد. تخم های آن در طب به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(ب هْفَ)
نیکوآفریده. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بِهْ فَ)
ابن ماه فروردین. ایرانی، خراسانی (قرن اول و دوم هجری). وی در زمان ابومسلم خراسانی آیینی جدید آورد و مبنای آن همان دیانت زردشتی بود که با تعلیمات اسلامی مزج شده بود. کتاب مذهبی او بفارسی بود. او دستور داد پیروانش خورشید را پرستش کنند و هنگام نماز بر سمتی که خورشید باشد، متوجه شوند و ثروتشان از چهارصد درهم نمی بایست تجاوز کند. آنان مکلف بودند که در آبادی راهها و پلها کوشش کنند و همیشه یک هفتم دارایی را در این راه صرف نمایند. پیروان او را به آفریدیه گویند. مؤبدان زردشتی با او مخالفت کردند و شکایت نزد ابومسلم بردند و گفتند وی نه مسلمان است و نه زردشتی و موجب اخلال هر دوآیین است. عبدالله شیعه او را در کوههای بادغیس بگرفت و نزد ابومسلم برد و او را کشتند. (فرهنگ فارسی معین). در ابتدای دولت عباسی پیش از ظهور ابی العباس، مردی بنام به آفرید مجدی دینی آورد که نماز پنجگانه به تیاسر از قبله و بدون سجود کردی و نیز کهانت ورزیدی. تا آنکه ابومسلم شبیب بن دراح و عبدالله بن سعید، به اومسلمانی عرضه کردند و او بپذیرفت. سپس او را به تهمت کهانت بکشتند و تا زمان ابراهیم بن عباس صولی جماعتی از پیروان او بخراسان بوده اند. (ابن الندیم از کتاب الدوله العباسیۀ ابراهیم عباس صولی یادداشت بخط مولف). رجوع به مزدیسنا و تأثیر آن بر ادب پارسی ص 19و یشتها ج 1 ص 391 و ج 2 ص 278 و سبک شناسی ج 1 ص 134 شود. و رجوع به بهافرید و دایره المعارف فارسی شود، زینت و آرایش. (ناظم الاطباء). رجوع به بهاء شود
به آفرین. نام خواهر اسفندیار. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس). نام خواهر اسفندیار، دختر گشتاسب:
چو پردخته شد از بزرگان سرای
برفتند به آفرید و همای.
فردوسی.
ابا خواهر خویش به آفرید
بخون مژه هر دو رخ ناپدید.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
گیاهی است باشاخه های باریک و کوتاه دارای برگهای ریز. تخمهای آن شبیه حلبه و در طب مستعمل است خصیه الثعلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از به آفرید
تصویر به آفرید
نیکو آفریده
فرهنگ لغت هوشیار